زبانحال حُر به سیدالشهدا علیه السلام
بی دام و آب و دانه كـبـوتر گرفـتهای از پَـر شـكـستـه آمـدهای پَـر گرفتهای نگـذاشتـی كه مـن بـرسـم، پیش آمدی دستِ مرا بـه دستِ مُـطّهـر گرفتـهای برداشتی ز گردنِ من چكمه های شرم اشكِ مـرا هـمان جـلویِ در گرفتـهای این خواب نیست، درست دیده ام، حسین حُـرّ را به سینه مثلِ برادر گرفتـهای؟ نا خواندهام اگر چه، ولی حُـرمتِ مرا مهمان نـواز، به چنـد برابر گرفتـهای با لشكـری گرفـتم اگر راهتـان، شـمـا با یـك نـگـاه، راه بـه لشكـر گرفتـهای یك بار هـم نـشد كه به رویم بـیاوری! ایـن مِـهرِ عـاشقـانه ز مـادر گرفتهای بـا اینكه راه بستم و بَـد دردِ سـر شدم بـا من چـه گـفـتی و در بـر گـرفتـهای سنـگِ تـمـام گـذاشـتـی، آقـا سـرِ مـرا بـر زانـویت به لحـظۀ آخـر گرفتـهای ایـن عاقبـت بخیـریِ زیبـا بـرای حُـرّ از مُصحفِ رضایتِ خواهر گرفتهای حالا كه رویِ زخمِ سرم دستمالِ توست دلشورۀ مرا به عرصۀ محشر گرفتهای |